عهدیار

عاشورا نماد عهد و پیمانیست که با خون امضا گشته است و یار، آن موعود وعده داده شده است که حکومت عادلانه اش پر از طراوت و سبزیست

۳ مطلب با موضوع «دل نوشته :: سفر نوشته :: راهیان نور» ثبت شده است

بسمــ الله الرحمنــ الرحیمـــ


این روزها که از تاریخ 23 اسفند 91 دور تر می شوم

برای رسیدن به اسفندی دیگر روزشماری میکنم

اسفند همیشه در تقویم ها ماه پایانی سال است

اما برای من

ماه شروع زندگی ست

برایم قابل تصور نیست که سالی نتوانم بوی خاک های جنوب را حس کنم

عطر خاک جنوب ممد حیات من است 

و هر سال با خاکش جانی دوباره میگیرم

انگار که در تمام سال مرده ام

اما 

وقتی که به این خاک آسمانی میرسم زنده می شوم

خدایا زندگی را از من نگیر...

خدایا ما را حیات جاودانه ببخش همچون آنان که در نزد تو جاودانه اند


وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً، بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ سوره مبارکه آل عمران /169

(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.

اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک



بسمـ رب الشّهدا و الصدّیقینــ

پشت این قاب شیشه ای به تو خیره شده ام

نگاهم می لرزد

تار میشوی

بعد دوباره شفاف

دوباره تار...

بغض امانم نمیدهد...گویی این همه شور در سکوت محض است

نگاهم میکنی...نگاهت میکنم...عاشق تر از تو هم بود؟

برگشته ای اما گم نام

ترنم عشق شده ای در تاریخ

دلم به نگاهت خوش است که دستم را بگیری و آسمانی ام کنی...

ای شهید

*تصویر 23 اسفند 91 ساعت 11 صبح، مرز شلمچه...استقبال 133 شهید

*لنزِ دوربینِ فیلمبرداریِ فیلمبردار کنارم که لحظاتی در دست من بود

و به یاد ایدۀ عکاس مسلمان اینگونه عکس گرفتم.


بسمــ ربّــــ الشهدا والصدّیقینـــ


امشب دلم بهانه عطر خاکت را گرفته است...عطر خون های پاکی که فراموش نشدنی اند
و اشکهایم بی مهابا سر به سجده دل می گذارند...
 طلائیــــــه چه شد که تو را نفهمیدم
چه شد که درک نکردم عظمتت را...
و فقط محو شدم در تو...غرق در غروبت...
گویی جا مانده ام از خودم...از دلم...از تمام وجود و روحم
اگر بارها خاکت را در آغوش گیرم همانی که هستی و تو مانده ای...ماندگار برای همیشه
 اما من که هستمــ؟کجا هستمـــ ؟
یکبار به خواب من بیا... با کسانی که مجنون توئند...با شیفتگان سه راهی شهادتت...
یک بار به رویای فراموشی هایم بیا و بیدارم کن از غفلت ها در این عصر روزمرگی ...

چشم های من تشنۀ بیداریست...

دلتنگت که میشوم به لبخند حاج حسین می نگرم

به نگاه حاج محمد ابراهیم...

نگاه شهدا زنده است... و براستی که عند ربّهم یرزقونند...

الهی العفو...




< برگرفته شده از صدای نور