- ۲۱ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۴۹
- ۶ نظر
بسمــ الله الرحمنــ الرحیمــ
چند روز پیش که دلم گرفته بود
قاصدک را دیدمدستی به سرش کشیدم و زیر گوشش زمزمه کنان حرف دل گفتممی شود به آسمان که می رسیجای من کمی خدا خدا کنی؟حرف دل شکستۀ مرابه بیکران آسمان رها کنی؟تا که نسیم بگذراند از سر ابرهمسفر باران شود و رسد به دل خستۀ یار…برایش صبر و آرامش بنوازد به ضرب آهنگ باران…و اندکی چشمانش تر شودو قلبش معطر به عطر خدایی…
پ.ن : هــر جا حدیثـــی، آیـــه ای، دعــایی به دلــت خـــورد،
بــایســت؛
مبـــادا یک وقـــت بگـــذاری و بـــروی،
صبــــــر کـــن؛
“رزقِ معنـــوی” خیلی مخفــی تــر از رزقِ مــادی است؛
یــک نفــــر از دری، دیـواری می گویـــد و در حقیقت
خـــداســت
کــه بــا زبــان دیــگران با شــما حــرف می زنـــد …
” حاج اسماعیل دولابی”