- ۰۷ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۵۱
- ۱ نظر
بسمــ الله الرحمنــ الرحیمــ
جا مانده ام
از
کربــــــــــلا
اما
دلم...
با کاروان
راهی شده ست...
تو خواب مرا می بینی...
و من
تب و تاب پرواز تو را
حس میکنم...
:'(
بسمـــ الله الرحمنـــ الرحیمـــ
عشق!
قربانی مظلوم
غرور است
هنوز 1
گاهی
باید به حباب های درون
با انگشت اشاره ات
تلنگر بزنی
همین برای همه چیز کافیست...
پ.ن 1:لعنت به این دل که گاهی خودخواه می شود و یادم می رود که گذشت الفبای محبت خالصانه است...و دیگر باقی حرف ها بهانه است.
پ.ن 2:معامله با خدا...فقط شهادت و آن را جز به مخلصان نخواهند داد...خدایا هرگاه که تو از یادم رفتی و به رضای غیر تو اندیشیده ام از مخلصان نبوده ام، پس مرا دریاب و به حال خود رهایم مکن.
بسمــ ربّــــ الشهدا والصدّیقینـــ
امشب دلم بهانه عطر خاکت را گرفته است...عطر خون های پاکی که فراموش نشدنی اند
و اشکهایم بی مهابا سر به سجده دل می گذارند...
طلائیــــــه چه شد که تو را نفهمیدم
چه شد که درک نکردم عظمتت را...
و فقط محو شدم در تو...غرق در غروبت...
گویی جا مانده ام از خودم...از دلم...از تمام وجود و روحم
اگر بارها خاکت را در آغوش گیرم همانی که هستی و تو مانده ای...ماندگار برای همیشه
اما من که هستمــ؟کجا هستمـــ ؟
یکبار به خواب من بیا... با کسانی که مجنون توئند...با شیفتگان سه راهی شهادتت...
یک بار به رویای فراموشی هایم بیا و بیدارم کن از غفلت ها در این عصر روزمرگی ...
چشم های من تشنۀ بیداریست...
دلتنگت که میشوم به لبخند حاج حسین می نگرم
به نگاه حاج محمد ابراهیم...
نگاه شهدا زنده است... و براستی که عند ربّهم یرزقونند...
الهی العفو...