عهدیار

عاشورا نماد عهد و پیمانیست که با خون امضا گشته است و یار، آن موعود وعده داده شده است که حکومت عادلانه اش پر از طراوت و سبزیست

بسمـ رب الشّهدا و الصدّیقینــ

پشت این قاب شیشه ای به تو خیره شده ام

نگاهم می لرزد

تار میشوی

بعد دوباره شفاف

دوباره تار...

بغض امانم نمیدهد...گویی این همه شور در سکوت محض است

نگاهم میکنی...نگاهت میکنم...عاشق تر از تو هم بود؟

برگشته ای اما گم نام

ترنم عشق شده ای در تاریخ

دلم به نگاهت خوش است که دستم را بگیری و آسمانی ام کنی...

ای شهید

*تصویر 23 اسفند 91 ساعت 11 صبح، مرز شلمچه...استقبال 133 شهید

*لنزِ دوربینِ فیلمبرداریِ فیلمبردار کنارم که لحظاتی در دست من بود

و به یاد ایدۀ عکاس مسلمان اینگونه عکس گرفتم.


بسمــ ربّــــ الشهدا والصدّیقینـــ


امشب دلم بهانه عطر خاکت را گرفته است...عطر خون های پاکی که فراموش نشدنی اند
و اشکهایم بی مهابا سر به سجده دل می گذارند...
 طلائیــــــه چه شد که تو را نفهمیدم
چه شد که درک نکردم عظمتت را...
و فقط محو شدم در تو...غرق در غروبت...
گویی جا مانده ام از خودم...از دلم...از تمام وجود و روحم
اگر بارها خاکت را در آغوش گیرم همانی که هستی و تو مانده ای...ماندگار برای همیشه
 اما من که هستمــ؟کجا هستمـــ ؟
یکبار به خواب من بیا... با کسانی که مجنون توئند...با شیفتگان سه راهی شهادتت...
یک بار به رویای فراموشی هایم بیا و بیدارم کن از غفلت ها در این عصر روزمرگی ...

چشم های من تشنۀ بیداریست...

دلتنگت که میشوم به لبخند حاج حسین می نگرم

به نگاه حاج محمد ابراهیم...

نگاه شهدا زنده است... و براستی که عند ربّهم یرزقونند...

الهی العفو...




بسم رب الشهدا و الصدیقینـــــ...

تو هم می توانی یار باشی
تو هم میتوانی یاری کنی
فقط باید بگردی ببینی کدام کار روی زمین مانده است که عباس امروز نمی تواند انجام دهد و اگر امروز بود،نمی گذاشت آن کار روی زمین بماند.
کدام کار؟

*از مجموعۀ باغ سیب

بسم الله الرحمن الرحیم

نیمه شب

گاهی مسیر زندگی ات دور می شود...از راه مستقیم ... از خدا...

گاهی غافل می شوی...و قلبت آشفته می تپد و گویی خلائی تو را در خویش فرو می برد

مثل سیاهچاله ای پر قدرت ...خاصیت سیاهچاله خیلی تلخ ست...حتی نور را پای گریز آن نیست...

خدا چقدر بزرگ است که به کوچکترین بهانه ها برایت آغوش می گشاید

گاهی به بهانه یک جزء کوچک از هستی...

یک ستاره در دل آسمان ها...

یک آسمان وسیع...

یک خاک پر از خاطره...

یک کلمه، یک جمله ، یک نگاه

و شاید

یک انسان...

که برایت چراغی به دست ره گم کرده را نشان می دهد

اینجا در سکوت نیمه شب های من چراغی روشن است که عطر ایمان می دهد

عطر یقین...

خدایا چراغ های راه را از من دریغ مدار و بگذار

به ستاره هایت بپیوندند تا از آسمان راهم را روشن کنند.



بسم رب الشهدا و الصدیقین

سلام بر همه ی شهیدان این مرز و بوم...

... نمی تونم بگم تو این سفر به چه معرفتی رسیدم...

چرا که عظمتش در واژه ها نمی گنجه...از دو کوهه بگم که جا پای شهدا قدم زدیم یا از شرهانی که به عشق خون شما چادرامونو خاکی کردیم؟ از فتح المبین بگم که معجزۀ قرآن بود یا فکه که عطر سید شهیدان اهل قلم رو می داد؟ از هویزه بگم؟ از داداش محمدم که به ساحل یه هدیۀ خیلی قشنگ داد؟ کربلا... آخ که چقدر ساحل دوست داشت بره ... وقتی داشتم می اومدم جنوب ساحل کلی سفارش کرد که تو هویزه به شهید سلام برسونم و تشکر کنم ...

از کانال کمیل بگم که معنی کلمه عطش آتیشمون زد ...

همه گریه می کردن ... از این که واقعا بین این همه آدم چطور قسمت ما شد بریم اونجا هنوز تو فکرم...

رزم شب میشداغ رو خیلی ها تاثیر گذاشت ... با اینکه می دونستن براشون اتفاقی نمی افته ... به نظر من ترس نداشت اما نا خود آگاه ذکر یا اباالفضل رو لبام جاری می شد...

طلائیه ... سه راه شهادت ... قابل وصف نیست ...

جا پای آدمایی بود که هنوز فرشته ها روش بوسه می زنند ...

بسمــ الله الرّحمنــ الرّحیمــ

روزهای سال 57 هر یک رنگی داشتند...

هر کدام را که ورق بزنی عطری به مشامت می رسد که گویی تو در خود غرق می کند

فرقی نمی کند که آن روزها را دیده باشی یا نه

فرقی نمی کند که در کدامین بهار زندگی ات سیر کنی

بهمن

برای همۀ نسل ها

رنگی از خون دارد

بهمن

برای همۀ عصرها

عطر لاله به خود گرفته است

سرخی بهمن

وامدار قلب های پاره پاره است

و عطرش

برگرفته از هرم نفس هایی که بخاطر فریاد الله اکبر برای همیشه از دنیا رها شدند.

رهایی ات مبارک ای شهید

و

راه سرخت پر رهرو باد.


نوای خاطره انگیز بهمن خونین را از اینجا دانلود کنید.


پ.ن: تصویر متعلق به عکاس مسلمان است.


الهی!
حالا که شکسته ام
فقط خودت میتوانی
دوباره از نو بسازی ام
الهی... گاهی نگاهی
برای دلِ شکستهٔ بی پناهی...

//bayanbox.ir/id/10417591290753355?view


برای مشاهده تصویر با کیفیت لطفا روی پوستر کلیک کنید.



برای مشاهده تصویر با کیفیت لطفا روی پوستر کلیک کنید.

بسم الله الرحمن الرحیم


افسران - خیلی دور، خیلی "نزدیکـــــــ ــــــــــــ ـ... "




ساعت 10 صبح است.روبروی درب خروجی دانشگاه سوار بر اتوبوس شده ایم و لوازممان را جابجا می کنیم و من به این می اندیشم که به چه سفری خواهم رفت؟
آیا واقعا مرا طلبیده اند؟
راه طولانی نبود با وجود دوستان که همراهم بودند.حالم زیاد خوب نبود سرماخوردگی و قرص هایی که خورده بودم مزید بر خواب آلودگی و در خواب به سر بردن بیشتر راه تا شب بود
با صدای آرام بخشی بیدار شدم ،
گوشهایم گرفته بود اما باز هم صدا برایم آشنا بود و دل انگیز ؛
سعی کردم بفهمم چه می خوانند تازه یاد برگه ای افتادم که در بسته ی فرهنگی بود و شعر در آن نوشته شده بود :

< برگرفته شده از صدای نور